یه روز بابت یک موضوع باید وقت می گذروندم یعنی منتظر کسی بودم که چشمم به یک اسباب بازی فروشی افتاد .
از اونجایی که بررسی این حوزه برام مهم بود گفتم برم و سری به محصولاتی بزنم که رفیق صمیمی بچه های این کشور خواهند بود .
غافلگیر نشدم چون تقریباً همون چیزهایی که فکر می کردم رو مشاهده کردم و کمی هم البته گرد غم رو دلم نشست
طبق معمول عروسک های باربی یا مشابهاتش ، عروسک های هری پاتر ، اسپایدر من ، بن 10 و ...
و البته تعدادی هم بازی های فکری که انصافاً آدم رو وسوسه می کنه تا اونها رو آزمایش کنه . اما عروسک ها کمی من رو در فکر فرو برد . از صاحب مغازه اجازه گرفتم تا از یکی دوتا از اونها عکس بگیرم تا مطلبی در این مورد بنویسم . پس توجه شما رو به اون جلب می کنم .
تزریق هدف با چه هنری ؟
هدف سازندگان این محصولات در بند بعد اشاره خواهد شد . اما این هدف به نظر شما با چه هنری به مقصد خواهد رسید ؟
به نظر می آید یکی از راه ها دوست شدن ، رفاقت و یک فاکتور دیگر به نام اسطوره شدن و قهرمان شدن است.
کودک و نوجوان در یک فیلم ، بازی کامپیوتری یا انیمیشن، با یک شخصیت آشنا می شود با او همه جا همراه می شود ، با او دوست و رفیق می شود ، همراه غم و غصه های آن می رود و با آن به هدف خود ( موفیت در داستان یا ماجرا ) می رسد . وقتی آن شخصیت به بهانه ای با کودک یا نوجوان نباشد ( یا در دست نباشد ) ، فرد به دنبال آن می گردد در پوسترها ، عروسک ها ، برچسب ها ، روی دفتر ، کیف و ...
آن شخصیت همه جا همراه فرد خواهد بود ، و آن فرد دوست دارد بشود مثل آن شخصیت .
این الگوها چه ارمغانی دارد ؟
حالا بعضی وقتها آن شخصیت می تواند در شرایط زندگی فرد پیاده شود ، بعضی وقتها هم این قابلیت را ندارد . اما فرد با آن شخصیت خود را مشغول ساخته و الگو انتخاب کرده . الگویی که حداقل دستاورد آن بی دستاوردی است
انتخاب الگویی که بدون دستاورد است!
در مورد تاثیرات این اسباب بازی ها( که از اسطوره هایی نشأت می گیرد ) بحث ، فراوان است . از تزریق فرهنگ در الگوهای لباس بعضی وقتها خشونت و بی هویتی و خالی ساختن از فرهنگ بومی و ( بی انصافی هم نباشد ) شاید بعضی وقتها هم کمک به دیگران یا کمک به مظلوم و بعضی وقتها هم بسته تو خالی مشغول کننده ... اما به هر حال خوش به حال آنها که توانستند با محصولاتشان در دل کودکان و نوجوانان ما جا باز کنند . باید به هنر و زحمت آنها دست مریزاد گفت .
هدف غرب
درست است که هدف و زیربنای آنها به قول ماکس وبر، اقتصاد است و فرهنگ، رو بنا اما آنها با این هدف هم زیربنا را تقویت کردند ( قدرت مالی ) و هم روبنا را ( فرهنگ ) نشر دادند . که باید به آنها آفرین گفت چون برای این هدف زحمت کشیدند .
انیمیشن ها و کارتون هاو فیلم های استثنایی از نظر تنوع موضوع و تنوع شخصیت ، جلوه های ویژه ، تنوع محیطی ، جذابیت ، هیجان و ... با شخصیت هایی چون هری پاتر ها ، بتمن ها ، اسپایدر من ها ، باربی ها و ... که می شود قهرمان های کودکان و نوجوانان سراسر جهان .
این تحسین ندارد ؟
ما چه کردیم ؟
در کشور ما به اصطلاح مغزهای فرهنگی کشور به گوشه ای از این داستان پی بردند که اسباب بازی می تواند برای کودک الگوساز باشد و این بعد از آن بود که باربی به بازار ما آمد .
ارگانی نیمه دولتی سراسیمه و بدون پشتوانه ی مهندسی شده، عروسک های دارا و سارا را با لباسها ، و حالت های مختلف ، وزنی سنگین ، قیمتی گران و غریبه با مخاطبین ( و ساخت کشور چین ) وارد بازار کرد که به هیچ وجه مورد استقبال واقع نشد .
اما به زور هم که شده برچسب ها و تصاویر روی دفاتر و کیف ها و ... در بازار پخش شد . اما آیا مورد اقبال عموم واقع شد ؟
ما توانستیم !
این الگو در کشور ما اتفاق افتاد (یعنی ورود به دل کودکان و نوجوانان ) و در انتشار آن نیز ناخواسته موفق بود اما الگویی تربیتی در بر نداشت . البته باز خوب بود که بار منفی نداشت .
کلاه قرمزی ، زی زی گولو و و شاید نمونه های دیگر .
این شخصیت ها با بچه ها دوست بودند ، بچه ها با آن ها اخت گرفتند با آنها می خندیدند و با آنها ناراحت می شدند و داستان های آن را دنبال می کردند .
وقت آنها تمام شد و کودکان منتظر آنها که بعد از کمی انتظار یا شاید هم همزمان با آنها محصولاتشان هم با آن وارد بازار شد ... و فروش آنها هم با موفقیت خوبی روبرو شد . اما چون سریالی نبود و ادامه نداشت نسل های بعدی با آن الفتی نداشتند و دوباره فراموش شدند .
اما ما توانستیم این الگو را پیاده کنیم .
قهرمان سازی و نشر آن در دل کودکان و نوجوانان .
چرا سردر گم ؟
آیا نمی شود دیگر این الگو را پیاده کرد ؟
با پیشرفت خوبی که در صنعت انیمیشن سازی داشتیم و یکی از بهترین نمونه های آن را ( از نظر کیفی و فنی ) در تهران 1500 هم شاید دیده باشید .
با فیلمهایی که هدف آنها می تواند هم ساختن قهرمانهای جدید و الگوسازیِ نو بر اساس فرهنگ ایرانی اسلامی و اصلاً استفاده از قهرمان هایی که کشورمان کم به خود ندیده و زنده کردن آنها . قهرمانانی که با ورود آنها به دل خانواده ها کودک و نوجوان رنگ و بوی ارزش ها را با آن ببیند . کودک و نوجوان آن طور که دوست دارد و با ادبیات خودش پوشش مناسب را قبول کند ، طعم زیبای دین را بچشد ، آداب اجتماعی ، کمک به هم نوعان و ... و در کل همان صراط مستقیم .
با ساختن همان برنامه های عروسکی که خواسته کودکان است فاکتورهایی را هنرمندانه در شخصیت ها بگنجانیم و الگو بسازیم . الگویی جذاب ، الگویی تاثیر گذار در زندگی اجتماعی ، الگویی تربیتی ، اعتقادی و ...
وقتی این الگو ساخته شد و در دل بچه های ما جا باز کرد دیگر لازم نیست که ما بخواهیم در جهت نشر آن و تولید محصولات قدم برداریم .
مطمئناً آن زمان افراد زیادی هستند که صرفاً به خاطر جنبه های مالی(و به خاطر تشنگی کودکان و نوجوانان به این محصولات ) دست به پخش و نشر آن الگو ها بزنند .
سید مهدی پیشنمازی
نظرات شما عزیزان: