یادم میآید نوجوانیم، زمانی که وبلاگ «جنبشی استشهادی» را مینوشتم، و دغدغه اول زندگیم موضوع جهاد با اسرائیل بود، یکی از فعالیتهایم دوست شدن با اسرائیلیها در ارکات و وبلاگستان بود؛ آن زمان هم تصورم این بود که باید کسی که با او میجنگم را بشناسم؛ و باید اعتراف کنم پس از چندسال، در اثر مطالعه درباره دشمنم، هر چند چیزی انگیزهم برای حذف موجودیتی به اسم دولت اسرائیل کم نشده است؛ اما تصورم از شهروندان کشور جعلی اسرائیل تغییر کرده است.
این روزها بسیاری از کمپین فیسبوکی صلح اسرائیل-ایران و «ایرانیان ما شما را دوست داریم» (صفحه فیسبوک | وبسایت) میگویند؛ رسانه اپوزیسیون آن را عدم همراهی افکار عمومی ایرانیان با تمایلات اسرائیلستیزانه جمهوری تفسیر میکنند (گزارش میترافرهمند خبرنگار اسرائیل رادیو فردا: +یک | +دو // مئیر جاودانفر خبرنگار بی.بی.سی: +)؛ و بخشی از رسانههای حزبالله با بدبینی کامل، آن را بخشی از پروپاگاندای اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن جمهوری تفسیر میکنند (موارد زیاد است، نمونه این بازنشر وبلاگی)؛ در همین باره فکر کردم بد نیست از یک زاویه مختلف و با ذکر موارد زیر هم به قضیه نگاه کنید:
اسرائیل واقعی چگونه است؟
یقینا ساده سازی امور راحتترین کار است، مانند سلفیها دنیا را سیاه و سفید، کافر/مومن و اصولا دو قطبی دیدن دنیا راحتترین کار برای پیدا کردن جواب است، در این چهارچوب برای هر اتفاقی یک جواب سریع و مشخص وجود دارد؛ اما واقعیت این است که دنیا پیچیده است، پر از فرهنگها و «خردهفرهنگها»، و نفی X لزوما به پذیرش Y نمیانجامد.
اسرائیل برخلاف تصور ما شامل یک جامعه اکثریت مذهبی نیست؛ صهیونیستهای مومن تقریبا ۳۰درصد از جمعیت اسرائیل را شامل میشوند؛ از سویی دیگر این جمعیت در مسائل داخلی و مدیریت کشور، و حتی اینکه چه کسانی یهودی خونی و شایستگی حضور در اسرائیل را دارند با صهیونیستهای سکولار دچار اختلافند. برخلاف نمایشگری اسرائیل و مسیحیان اوانجلیست، سیر تشکیل اسرائیل بیش از انگیزههای مذهبی، متاثر یک احساس نیاز قومی-خونی است، مشابه انگیزه مشترک کردها و هر قومیت دیگر که حال متاثر از رفتار سوء خود یا جامعه بزرگتر احساس فشار میکند (که درباره یهودیان یقینا بخش عمده مشکلات تاریخیشان متاثر از رفتارهای سوء خاصه خودشان، بالاخص نژادپرستی، است که همچنان آن را ادامه میدهند). در این موقعیت، ما عرباسرائیلیها، یهودیان اتیوپی و … را میبینیم، که به اجبار در این موقعیت قرار گرفتهاند.
یهودیان فقیر اتیوپی که بالاجبار در هنگامه تشکیل اسرائیل با کامیونها به مناطق اشغالی آوردهشدهاند، امروز از فقیرترین و تحت فشارترین اقشار اسرائیل هستند، و در حالی که یهودی بودن ایشان از طرف قشر صهیونیستهای مذهبی هم زیر سوال است، حتی اگر تمایلی به خروج از این وضعیت دردناک داشته باشند، توانایی خروج از اسرائیل را ندارند. در همین موقعیت یهودیان ارتدکس را داریم که با تشکیل و اجتماع یهودیان مخالفند، در اختلاف مذهبی با سکولارها و اختلاف ایدئولوژیک با صهیونیستهای مومن قرار گرفتهاند.
در کنار این بگذارید که ما امروز با اسرائیل ۶۰ سال پیش روبرو نیستیم؛ امروز نسلی را داریم که نه پدرانشان که پدر بزرگها و پدرِ پدربزرگهایشان مهاجرین به مناطق اشغالی بودهاند؛ برای بخش عمدهای از این افراد این جنگ ایدئولوژیک برای ارض موعود بیمعنی است، خصوصا که ارض موعود آنچه که میبایست نشد، و تبدیل به یک موقعیت بغرنج شده است؛ اما این نسل سرمایه و میراثش در فلسطین اشغالی است، در این آب و هوا و منطقه بزرگ شده است؛ و باید پذیرفت که تصمیم به مهاجرت و بازپس دادن فلسطین تصمیم آسانی در این موقعیت نیست (خود را جای وی بگذارید، چه میکنید؟ انگیزههای اخلاقی ما زمانی که در تضاد با منافع و از دست دادن تمام سرمایه خود و پدرانمان باشد تا چه حد موثر خواهد بود؟)
اما این نسل در حالی که درخواست ما برای باز پس دادن اراضی فلسطینی را «حتی» نمیفهمد؛ اما در پارادوکس اخلاقی با وضعیتی که بر فلسطینیها میرود، گیر کرده است. این نسل هم در یک فشار اخلاقی و در مخالفت با رفتارهای سبعانه دولت اسرائیل و بخش بزرگی از هموطنان خود است، هم اسرائیل را به جای ارض موعود به یک وضعیت بغرنج اقتصادی و بدون آینده و تحت تهدیدات امنیتی شدید میبیند.
شناخت اسرائیل و اسرائیلیان موضوع مهم و جذابی است که در صورت مخالفت با اسرائیل برای تصمیمگیریهای آگاهانه و درست باید از آن بدانیم؛ در اینجا فقط گذرا اشاره کردم و تمایلی به واکاوی دقیق و طبقهبندی شده نداشتم؛ با این حال احمد زیدآبادی، در کتاب «دین و دولت در اسرائیل» به تفصیل این وضعیت را شرح میدهد.
چه کسی پشت کمپین است؟
اما، چه کسی پشت کمپین است و کمدی تلخ این ماجرا چیست؟ آنچنان که من متوجه شدم شروع این کمپین توسط گروههای چپ و صلحطلب اسرائیلی است که شرحی از وضعیتشان رفت؛ من خبر این کمپین را در وبسایت چپ گرای +۹۷۲ خواندم. این مجموعه متشکل از یهودیان و بعضی اعراب مرزهای ۱۹۴۸ است که خواهان سازش اسرائیلی فلسطینی هستند؛ ورای اینکه ما موافق سازش و گذشتن از حقوق چند میلیون آواره فلسطینی باشیم یا نه، این گروه اپوزیسیون صهیونیست ها محسوب می شوند. در وبسایتشان گزارش و تصویریهای اعتراضاتشان به شهرک سازی، تخریب اراضی فلسطینی و … را می توانید ببینید؛ جالب تر از همه تظاهرات یهودیان اتیوپی اصل با تصویر شهید مالکوم ایکس است. آنچنان که من با خبرم اعضای با تابعیت دوگانه این جمعیت حتی در کنار دوستان چپ گرایی که از اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین حضور داشتند برای کنفرانس بین المللی وبلاگ نویسان حقیقت به تهران دعوت شده بودند. در ادامه این کمپین به تازگی تظاهراتی حقیقی در مخالفت از جنگ نیز برگزاری شده است که تصاویرش را در اینجاها (+ | +) می توانید ببینید.
این تصویر یکی از تظاهرات این گروه در اعتراض به یهودی سازی قدس شرقی است
این کمپین (آنچنان که در ویدئو و پوسترهای آن دیده میشود)، با شعارهایی با مضمون اینکه آنچه که از ما نمایش داده می شود همه ما نیست، سعی به تمایز بخشی خود با جریانات قدرت اسرائیل و جنگخواه همچون نتانیاهو دارد (پوستری درباره نتانیاهو هم از همین کمپین پخش شده است)؛ کمدی تراژیک قضیه این است که در حالی گروه اسرائیلی اپوزیسیون و مخالف با زیاده خواهیهای صهیونیستی این کمپین را شروع میکند که در طرف مقابلش گروه استقبال کننده ایرانی الاصل، ایرانیان اپوزیسیون خارج از ایران، و گروههایی هستند که برخلاف طرف اسرائیلی که مدافع بخشی از حقوق فلسطینیان است مخالف اعراب و فلسطینی ها هستند.
چه باید کرد؟
آیا مشکل ما با اسرائیل، تنها موضوع فلسطین است؟ هرچند که اکثریت مردم سلیمالنفس دنیا از وضعیت فلسطین ناراحت خواهند بود، و پذیرش و مهربانی کردن با عامل این وضعیت آنچنان مورد پذیرش ایشان نیست؛ اما واقعیت اینجاست که ما ایرانیان، از زمان تشکیل اسرائیل از دخالتهای توسعه طلبانه اسرائیل در رنج بودهایم، در دوره پهلوی این وضعیت با رفتارهای قدرت طلبانه یهودیان ایران و همچنین قبضه بازار با محصولات اسرائیلی، و بعد از آن با سنگ اندازیها و فشارهایی چون ترور نیروهای حتی فنی و غیر نظامی ما ادامه یافته است. امروز موضوع انرژی هستهای بیشتر از یک موضوع ایدئولوژیک موضوعی حیثیتی برای غرور ملی ماست که با ترورهای اسرائیلی مورد هدف قرار گرفته است.
در چنین وضعیتی، به نظر من، طرف دیگر گفتگوی کمپین، نه ایرانیانی که هموطنان خود را در بخش مهم و سخت تاریخشان تنها گذاشته اند، و نه اقلیت ضدفلسطینی وخودخواه جامعه، بلکه کسانی هستند که حتی ورای موضوع اختلاف بر سر اراضی فلسطینی که به دلیل آسیبهای مستقیمی که از طرف اسرائیل دیدهایم مدعی هستیم.
به نظر من دوستان، به جای غرولند و هراس از این که به قول خودشان بچه قرتیها با لاس زدن با اسرائیلی ها آبروی ایرانیان را در برابر باقی مردم منطقه و جهان ببرند، باید وارد این کمپین شوند؛ آنها به ما میگویند که دوستمان دارند و نمیخواهند با ما بجنگند؛ این درحالی است که دولت آنها همین حالا در حال جنگ با ما است، مقرهای علمی و نظامی ما را منفجر میکند، دانشمندان ما را میکشد و برای سخت کردن وضعیت اقتصادی تکتک مردم ایران از طریق تحریمها تلاش میکند. اگر از پاسخهای عاشقانه آنها که بچهقرتیهای فیسبوک مینامید ناراحتید؛ وقت آن است که همین موضوع را به همه یادآوری کنیم، گفتن دوستت دارم برای جلوگیری از برخورد احتمالی با اسرائیل کافی نیست، ما به جای دوست دارمها توقع احترام به حقوقما داریم.
بیایید در این کمپین شرکت کنیم؛ و به آنها بگوییم که ما اصلا به دوست داشتن و نداشتن آنها فکر نمی کنیم؛ و آنها به صورت پیشفرض هدف حمله ما نیستند؛ اما توقع داریم حد خود را بدانند؛ دانشمندان ما را نکشند؛ ما را تهدید نکنند؛ به باقی مردم منطقه و حقوق فلسطینی ها احترام بگذارند، و نسل کشی و شهرکسازیها را تمام کنند؛ بعد از بقیه توقع احترام و علاقه داشته باشند.
نگاه بدبینانه: آیا همه کمپین در این چهارچوب تحلیل میشود؟
هرچند من شروع این قضیه را کاملا از پایین و بدون سازماندهی دولتی میدانم، اما بهرحال کاملا مشخص است که کمپینهای اینچنینی میتواند با کاهش جو جنگی بر کاهش فشار روانی بر مردم اسرائیل و همچنین کاهش فشارهای اقتصادی چون قیمت نفت که متاثر از ترس جهانی از جنگ منطقهای است موثر باشد؛ در چنین وضعیت طرف مقابل ما موقعیت خوبی برای آمادگی ضربه زدن به ما خواهد داشت.
از سویی دیگر حتی اگر این فعالیت را یک فعالیت خیرخواهانه متاثر از ایدئولوژیهای صلح و سازش خواهانه ندانیم؛ کاملا مشخص است که ما شبیه هیچ کدام از دشمنان دیگر اسرائیلیهای نیستیم؛ جنگ با حزبالله به عنوان نائب شیعی ما طولانیترین و فرسایشیترین جنگ تاریخ کوتاه اسرائیل است، اسرائیل از نظر اقتصادی و روانی توان شکست، فرسایش و جنگهای طولانی مدت را ندارد؛ این درحالی است که به سمت جنگ با کشوری میرود که خود پدر حزبالله و بارها قویتر از آن است، و تجربه طولانیترین جنگ قرن بیستم را دارد؛ کشوری متصل به دریا که به این واسطه هم قدرت تحمل فشارهای تحریم را یافته است و هم توان کنترل مسیر انتقال بخش عمدهای از انرژی دنیا را در دست دارد؛ جنگ طولانی مدت با ایران نه تنها برای اسرائیل که برای دنیا گران تمام خواهد شد. در عین حال آخرین نظر سنجیها نشان می دهد که اکثریت اسرائیلیها ترجیح میدهند کشورشان به تنهایی با ایران درگیر نشود (و البته اکثریت در صورت همکاری آمریکا که گویا اسرائیلیها به آن اطمینان ندارند، موافق این جنگ و پایان سایه هراس هستند).
اسرائیل این روزها تحت فشار امنیتی بلند مدت و فرسایشی به مهاجرت معکوس رسیده است؛ حتی بدون وقوع یک جنگ ویران کننده با ایران، روند فرسایشی سایه جنگ با چنین حریفی میتواند بر این روند مهاجرت معکوس تاثیر شدیدی بگذارد. اسرائیلیها از هیچ کدام از حریفانشان به اندازه ما نمیترسند؛ و حال اگر رهبران آنها به فکر نیستند، چرا نباید خودشان کاری برای رهایی از این ترس وحشتناک بکنند؟
نظرات شما عزیزان: