حجتالاسلام سیدعلی اکبری: «ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگیشان فیلمبرداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی میکنند. آقا فرمودند: اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید میترسم خیلیها باور نکنند.»
سردار سرلشکر سیدرحیم صفوی
: «روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظمله با مهربانی به من فرمودند:آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی میدانستم، خدمتشان عرض کردم:اسباب زحمت می شود. مقام معظم رهبری فرمودند:نه، بمانید؛ هرچه هست با هم میخوریم. وقتیکه سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.»
حجتالاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی
: «با اینکه مقام معظم رهبری میتوانند از همهی امکانات مادی بهرهمند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایینتر است. معظملَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره میبرند، دائماً به مسوولان سفارش می کنند:مواظب زندگی خود باشید. اسراف نکنید. آیتالله خامنهای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبتهای خاصی که برنامه خواندن صیغهی عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانوادههای آنها را به رعایت صرفهجویی دعوت مینمایند و میفرمایند:خرجهای گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید. خود آقا هم در زندگی خصوصیشان، دقیقاً همین طور عمل میکنند. معظمله نه حقوق از جایی دریافت میکنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان میآید، برای زندگی شخصی خود استفاده میکنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقهمندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم میکنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی میکنند و همین سادگی و ساده زیستی را دارند.»
حضرت آیتالله جوادی آملی:
«یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیتالله خامنهای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کردهام که باهم باشیم. آقا فرمودند: این غذا از بیتالمال است، شما هم مهمان بیتالمال هستید. برای بچهها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.»
دکتر غلامعلی حداد عادل:
«در اوایل ریاست جمهوری آیتالله خامنه ای، یک شب دیداری با ایشان داشتم. صحبت به درازا کشید، معظم لَه فرمودند: شام پیش ما بمان. من از این دعوت خوشحال شدم؛ زیرا میتوانستم مدتی بیشتر در خدمت ایشان باشم. آقا فرمودند: من نمیدانم شام چی داریم یا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست یا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم می خوریم. از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم، شام چی داریم؟ فلانی پیش ماست و من گفتهام که هر چه باشد با هم میخوریم. از جوابهای آیتالله خامنهای، احساس کردم که در منزل به اندازه یک نفر شام کنار گذاشتهاند. آقا فرمودند: عیبی نداره! هر چه هست برای ما بفرستید، قدری هم پنیر و ماست همراهش کنید. پس از گذشت حدود یک ربع، یک بشقاب برنج ساده با یک کاسه کوچک خورشت معمولی خیلی متوسط و مختصر آوردند. قدری هم شاید نان و پنیر و ماست همراه آن بود. آنها را نصف کردیم و با هم خوردیم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامی شکر کردم که چنین تحولی در کشور ایجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذیری وجود داشت و امروز رییسجمهور چه ساده زندگی میکند. زندگی آیتالله خامنه ای هنوز هم همین طور است. روش ایشان در زندگی عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جویی دعوت می کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جویی عمل می نمایند.»
حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی(ره):
«بر خود واجب میدانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیتالله خامنهای نه از باب این که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرفها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود میدانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانوادهی معظم لَه روی موکت زندگی میکنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.»
سردار سرتیپ پاسدار شوشتری:
«مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آنها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرشها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: اینها دیگر چیست؟ گفتم:زیلوها را عوض کردیم. فرمودند: اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید. اصرار را بیفایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آنها نگاه میکردی، میدیدی که نخشان در آمده و ساییده شدهاند.»
بعضی ها سختشان می آید، حرصشان می آید، نمی توانند قبول کنند که خانه ی آقا صد متر است.